- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مصائب شام غریبان و تشییع حضرت زهرا سلاماللهعلیها
شام غـریبی و تک و تنها شدن رسید هفت آسمان به سینه مولا محـن رسید با گریه کار غـسل شـبانه شـروع شد با گـریه آسـتـین هـمه بـر دهـن رسید
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
پـرواز را بـانـویِ غـم بـاور نـکـردم جـا مـانـدنـم را در الـم بـاور نکـردم رفـتی ولی جایِ تو باشد قـلبِ حـیدر هستی در این کاشانۀ دل تا به محشر با یـادِ تو اشـکِ روان را پهـن کردم با اشکِ دیده، سفره نان را پهن کردم جایِ تو خالی در کـنارِ سفـرۀ ماست خـون جگـر تنهـا غـذای خانۀ ماست دلـتـنگم امشب فـاطـمه جـانـم برایت در گوشِ من مانده است پژواکِ صدایت یادش بخـیـر آن لحـظههایِ پُـر تکـلّم گـل گـفـتـنِ بـیـنِ من و تـو با تـبّـسـم خیلی دلم میخـواست دستانم بگیری با خـنـدهای انـدوهِ پـنـهـانـم بـگـیـری بیتـو تـمـامِ نُـه فـلـک ارزش نـدارد برگـشتنت گویا که بانو لاعلاج است صحبت ز بازو و ز پهلو لاعلاج است تا حـیـدرت از پا نـیـفـتـاده بـلـند شـو این دخـتـرِ بـاغـیـرتـت دارد هـوا را در خـانـهام زنـده نگـه دارد صفـا را بعد از تو زینب دخترم اُمّ الامان شد
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین در شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
مدینه کو پرستویی که من بال و پرش بودم؟ چه شد آن طائر قدسی که من در محضرش بودم؟ مدینه از نفـس افـتاد آن ریحانه در حالی که من آئینهدار دیده از خون ترش بودم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
گفتن از فاطمه یک عمر زمان میخواهد صاحبان سخن از کل جهـان میخـواهد حقش این است که فـریاد زنم حُـبّـش را حُبّ او واجب عینی است، اذان میخواهد گـره کـار دلـم کـور شـد و فـهـمـیـدم… ذکر یا فاطمه، یا فـاطمه جان میخواهد باید از غـصـۀ او آه کـشـد، گـریـه کـنـد هرکسی اذن ورودی به جنان میخواهد روضۀ فـاطـمـه را مـرد نمیفـهـمـد که روضهاش مجلس مخصوص زنان میخواهد کار مـا نـیـسـت بـگـوئـیم غـم زهـرا را او هزاران ملَکِ مرثیه خوان میخواهد این جماعت که به زهرا و علی تاختهاند در حـقـیـقـت هـمۀ قـائـلـه را بـاخـتـهاند که بـگـویـنـد چه آمـد بـه سر مـادرمـان کـل عـالـم بـشـود در بـه در مـادرمــان روضه خوان کاش بگوید چه کسی در کوچه آتش انـداخـتـه بـر بـال و پـر مـادرمـان آه… جـا دارد اگـر عــالـم و آدم بـشـود هـمـه قـربـان دل شـعـلـه ور مــادرمـان گوش عالم نشینده است به جانسوزی آن نــالــۀ بـی رمـقِ پــشـتِ درِ مــادرمــان آن قدَر غربت زهرا و علی اوج گرفت نـتـوانـسـت بــمــانـد، پــســرِ مـادرمـان پسرش رفـت که از غـصۀ پرپر شدنش دو سه ماهی است شده خون، جگرِ مادرمان این جماعت که به زهرا و علی تاختهاند در حـقـیـقـت هـمۀ قـائـلـه را بـاخـتـهاند دو سه ماهی است که او قدر جهان غم دارد چـشـم او اشـک بـه انــدازۀ عــالـم دارد دو سه ماهی است علی در وسط خانۀ خود جای کوثر، دو سه تا چشمۀ زمزم دارد بچههایش همه گـریان و پـریشان اما… حسـنـش چـنـد بـرابـر غـم و مـاتـم دارد گوشۀ خانه نشسته است به خود میگوید ایـن مـدیـنـه چـقَـدَر مـردِ خـدا کـم دارد یک نفر نیست عـیادت کـند از مـادرِ ما اصلا این شهر، زنِ مومنهای هم دارد؟ دلـمان تـنـگ پـیـمـبـر شـده و میدانـیـم بعد او شـهـر نـبـی، غـصـه دمـادم دارد این جماعت که به زهرا و علی تاختهاند در حـقـیـقـت هـمۀ قـائـلـه را بـاخـتـهاند
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین در شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بـایـد که بر دیـوار بـگـذارم سـرم را دشمن گـرفـت از من تـمامِ باورم را دسـتـانِ لـرزانـم چـگـونـه مـیتـوانـد تـدفـین نماید پـارههای پیـکـرم را !؟ یک نیمه از قلبِ مرا " دیوار" له کرد "در" میفـشارد نیـمههای دیگـرم را با اشک باید جـسـمِ دریـا را بـشـویم؟ یـا زخـمِ مـیـخِ آیـههـای کـوثـرم را ؟ میخوانم از چشمانِ خیس و سرد و ساکت بغـضِ شکـسـته در نگـاهِ دخـتـرم را دیشب حسن تا صبح هی در خواب میگفت: بابا! کسی در کـوچهها زد مـادرم را دارم خـجـالت میکـشم از بچـههایت پیـشِ حـسن بـالا نمیگـیـرم سـرم را این غصه قلبِ خستهام را میفشارد: من بودم و نامـرد میزد هـمسرم را
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
رفـتى و خالى كـردهاى دور و بـرم را رفـتـى و پـاشـيـدى تـمـام لــشـكـرم را زينب سراغت را كه میگـيرد عزيزم از شـرم خود بـالا نمیگـيـرم سـرم را رفتى…غرور مرد خـيـبر را شكستى حـالا بـيـا و جـمـع كن خـاكـسـتـرم را خـانـم من! حـالا كه تو پـرواز كـردى ديـگـر نمیبـيـنـد كسى بـال و پـرم را زهـرا نمیدانـى چه كـردى بـا دل من چـشـم انـتـظـارم لحـظـههاى آخـرم را هرشب حسن در خواب میگويد مغيره دست از سرش بردار؛ كشتى مادرم را كـنج خـرابه میرسد روزى كه دخـتر با گريه میگويد كه عمه؛ معجرم را.. از زجر میترسم؛ نگاهش ترس دارد لـرزه میافـتـد از نگـاهـش پيـكـرم را
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین در شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
روپـوش کـنار رفت و دیدم رویش زخـم است هـنـوز گـوشۀ ابـرویش بر شیـشۀ عـطـر چون ترک افـتاده بـرداشـته خـانـه را تـمـامـاً بـویـش نه سـالـه به خـانـۀ عـلـی آمـده بـود شـرمـنـدهام از سـفـیـدی گـیـسـویش شسته است کسی که از همه دنیا دست سخـت است بـشـویـد بـدن بانـویش از جـنگ مگـر آمده زهـرا بـدنـش لـرزیده از این قصه عـلی زانویش خونابۀ زیر سنگ غسلش شاهد… باز است هـنوز زخـمِ بـر پهـلـویش تـلـقـین بـده اما کمی آهـسـته عـلـی خورده است ترک، نگیر از بازویش
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
از عَطر و بوی یادِ تو این آشیان پُر است خانه زِ گریههای شَب و بیاَمان پُر است از دیده رَفـتهای، ولی از دِل نَرَفـتهای از غُصِّۀ تو سینۀ مَن هَمچِنان پُر است تابوت، رویِ دوش بَهارَم کِشید و بُرد دُنیا بِدونِ عِشق، فَقَط از خَزان پُر است بِشکَسته بال و سوخته پَر کوچ کَردی و یـادِ پَـریـدَنَت دلِ این آسِـمـان پُـر است از خـاطِرَم که لَحـظۀ غُـسلَت نمیروَد زین غَم دِلَم به وُسعَتِ یِک کَهکِشان پُر است فِضِّه که آب ریخت به روی تو فاطِمه دیدَم زَمیـنۀ تَـنَت از اَرغَـوان پُر است بعد از تو بَچِّههای تو ساکِت نمیشوَند خانه زِ نـالههای شَبِ کودکان پُر است تـنها به یک اِشاره هَمه گِـریه میکـنیم جای تو هَست خالی و چَشمانِمان پُر است هَر جای خانهام، دَر و دیوار، یا حیاط از یادگارهای تو یـاسِ جَـوان پُر است بـاران تَـمـام میشـوَد و تـازِه فـاطِـمِـه وَقتِ سَحَر مَدینِه زِ رَنگین کَمان پُر است
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست آهسته از غم تو زمین و زمان شکست پـرسید آسـمان چه نوشتی که اینچـنـین گـفـتم که فـاطمه، کـمر آسمان شکست هجـده بـهار دیـدی و در سـوگ تو دلم بعد از هزار و سیصد و چندین خزان شکست ای دل بسوز و بشکن؛ تا بـاورت شود حتماً دری که سوخته را میتوان شکست بانوی نور در دلتان رنگی از خداست زیباتر است بر قد رنگین کمان، شکست با هـر دری که بـعد عروج تو بـاز شد انگار در گلوی علی استخوان شکست
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
ردخـور ندارد با مـقـام تو؛ دعـای تو لب وا كُنی قطعی شود بانو شفای تو عجّل وفاتی گفتنت را خوب حس كردم بـا دیـدن احــوال زارِ بـچّـههـای تـو میلرزد از فكرِ جُدایی دست و پای من آرامشم، وقتی كه میلـرزد صدای تو هر بار قـبر مُحسنت را دیـدهام گـفتم ای كاش من در پُشتِ در بودم به جای تو هر طور میشد ایستادی تو به پای من میایستم هر طور باشد من به پای تو تو افتخارت بود باشی جان فدای من من آرزویـم بود باشـم جـان فـدای تو تو رو به قـبله بودنت گشته بلای من من غُـربت بـیانـتهایـم شد بـلای تـو دیروز یك رُكنم شكست از داغ پیغمبر امروز رُكـن دیگر من در عـزای تو در پای این بستر كه امشب جمع خواهد شد من عافیت میخواستم هرشب برای تو تا زودتـر ایام هـجـرانت به سـر آیـد باید بخواهم مرگ خود را از خُدای تو رفتی ولی هرروز خواهد كُشت حیدر را این ردّ سُـرخ روی سنگِ آسـیای تو
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
رنگ خزان شدم ز غمت ای خزان من زهـرای من! حبـیبۀ من! مهربان من میبینی از غمت چقدر میخورم زمین؟ دیگـر شـدم بـدون عـصا آسـمان من! مانـده هـنـوز بـسـتر تو گـوشـۀ اتـاق با لالـهاش چکار کـنم بـاغـبـان من؟! مانـدست چند تار مـویت بین شانهای چشمم که خورد تیر کشید استخوان من! راحت بخواب درد کـشیدن تـمام شد! راحت بخواب، درد کشیده جوان من! کابوس لحظههای علی نقش قبر توست فکرش به هم زده ست زمین و زمان من چهل قـبر ساختم که نفهـمند هیچوقت آخـر کجـاست قـبـر تو راز نهـان من گـفــتـم درِ جـدیـد بـسـازنـد بـعــد تـو تـا مـیخ ها دوبـاره نـگـیـرند جان من حـالا دگـر تــمـام شـده امـتـحــان تـو حـالا دگـر شـروع شـده امتـحـان من
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
این سخن کم نیست دنیا صبحگاهی بیش نیست شهر پرآشوبِ امکان، کوچهراهی بیش نیست یوسف دل را نگه دار از زلیخای هوس بگذر از دنیا که دنیا قعر چاهی بیش نیست کم بجو آب حـیات از تیرگیهای وجود تشنگی گاهی سراب است، اشتباهی بیش نیست یابن آدم! روی گندمگون به روی خاک نه! گاه اسباب نزول دل، گناهی بیش نیست در صف میدان کجا از کاه باید کوه ساخت کوه مائیم ای دلیران! خصم کاهی بیش نیست روسپیدیهای محشر با شرف آید به دست هر کسی ذلت پذیرد روسیاهی بیش نیست دل حـریـم نـور گـردد با نـگـاه فـاطـمه آری آری! انتظار ما نگاهی بیش نیست با نگـاهـش سـیـنـۀ ما وادی أیـمـن شود هرچه داریم از تجلیهای او روشن شود هر که فرمان داد در پیش خدا تسلیم را الحق از رفتار او آموخت این تعـلیم را یــازده آئــیــنـۀ او آفــتــاب روشـنانــد ساکـنان سایه نُه چرخ و هفت اقـلـیم را کی به استقبال غیر از او پیـمبر ایستاد در کجا دیدند جز او این همه تکریم را او که با شوقش هزاران سدره و طوبی شکفت او که با اشکش رقم زد کوثر و تسنیم را او که نـامـش آبـروی دفـتـر تـاریخ شـد او که رنگین کرد با خون صفحۀ تقویم را رفت در آتش که گلهای شهامت بشکفد این چنین باید که رفتن راه، ابراهـیم را پـیـرو زهـرا کجا تـرسد دگـر تهـدید را پیرو زهـرا هراسان کی شود تحریم را خطبههایش یک به یک خوف و رجا را زنده کرد ندبههـایش بانگ زد مرز امید و بیم را حال زهرا رفته و غم میهمان باغ اوست این زبان حال مولایم علی در داغ اوست از جهانی دل بُـریـدم، دلـبرم آمد به یاد در خروش افتاد سینه، کوثرم آمد به یاد شرحی از داغ شقایق در گلوی باد بود نـاگهـان اوراق سرخ دفـتـرم آمد به یاد خواستم سیلاب خون از دیدهام جاری کنم ناگهـان اشک روان دخـتـرم آمد به یاد آه ای دل! زائر پهـلوی مجروحش شدم نالـهها در بـین دیـوار و درم آمد به یاد دست، بازوی تورمکرده را حس کرده است آن دفـاع بـینـظـیـر هـمسرم آمد به یاد ای دریغا چوبۀ تابوت بر دوش من است ای مـدیـنـه مـاتـم پـیـغـمـبـرم آمد به یاد فـاطـمـیـه بـا غـم امالـبـنـیـن هـمراه شد آری آری! روضۀ آب آورم آمـد به یاد روز محشر دستهای او شفاعت میکند رتـبـۀ سـقـا به روز محـشرم آمد به یاد آرزومـنـدیم با لطـفـش نـظر بر ما کـند دستهای او گـره از کار دلها وا کـند
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
از ظـلـم مـردمـان دیـاری که داشـتـم از دست رفت دار و نداری که داشتم نه سال با تو بودم و یک عمر با نبی یادش به خـیر ایل و تباری که داشتم نه سال با تو آب در این دل تکان نخورد رفـتی و رفت با تو قراری که داشتم جای علی شکست قد تو، مرا ببخش افـتاد روی دوش تو بـاری که داشتم پـامـال گـرگـهـای خـزانـی شهـر شد در پشت درب خانه، بهاری که داشتم دیـدم تو را زدنـد ولی آن مـیـان مـرا شرمنـده تو کرد حـصاری که داشـتم من فکر میکنم که همان بازوی کبود از من گرفت فاطمه! یاری که داشتم امـروز تـازه در پـی تـشـیـیـع آمـدنـد آتـش زدنـد بـر دل زاری که داشـتـم یک روز پـا به کـربـبلا بـاز میکـند از هـیـزم مـدیـنه شـراری که داشـتم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
ای ذکر مناجـات شب و خلـوت حیدر ای شیـرِ زنان، بـانـوی با هیبت حیدر جز حـیدر کـرار، که قـدر تو شـناسد؟ غیر از تو که داند به جهان قیمت حیدر یا فـاطمه یا فـاطمه یا حضرت زهـرا شـد اذن دخـول حـرم حـضرت حـیدر مهــمـان تـو گـردیـد شب اول قـبـرش هرکس به جهان کرد فقط خدمت حیدر من باورم این است که حتما تو میآیی هر جای ز عالم که شود صحبت حیدر قـنـفـذ عددی نیست که جان تو بگـیرد از پای در آورده تو را غـربت حـیدر مثل تو درآن کوچه زمین خورد و زمین خورد بُـرده خـبـر رفـتـن تـو طاقـت حـیــدر
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
چهکنم، بیتو اگـر زنـده بـمـانم، چهکنم کاش میشد که در این شهر نمانم، چهکنم تا سحرخـواب نداری و دعـاگـوی منی شـده بـیـمـاری تو قـاتـل جـانـم، چهکـنم مردم از گریۀ توخسته و من می سوزم اشک از دیده ز داغت نـفـشانم، چهکنم منکه صدها گـرۀ کـور به دسـتم وا شد گـرهم روی گره خـورده نـدانم، چهکنم حاضرم جان بدهـم چهرۀ خود باز کنی گرچه شرمنده از این روی نهانم، چهکنم تا مغـیـره رسـد از راه حـسن میلـرزد من به حـال پـسرم بس نگـرانم، چهکـنم گـیرم از کوچه بیادت رفت و آمد نکنم بـا در سـوخـتـۀ خـانـه نـدانـم، چـهکـنـم ای زمین خورده علی هست زمین خوردۀ تو بیش ازین نیست به تن، تاب وتوانم، چهکنم به یقین حرف دلم بود که «انسانی» گفت: من زمین خوردهترین مرد زمانم، چهکنم
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
دیده بستی پا سوی قبله کشیدی وای من تا نمردم چشم خود را باز کن زهرای من کاش جانم با نفس از سینه میآمد برون کاش میمُردم مدینه نیست دیگر جای من تو به خود از درد پیچیدی و نگشودی لبی تا نیاید از جگر یک لحظه واویلای من
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
رفتی و در سینهام دل بیقراری میکند چشم هایم اشک نه! خونابه جاری میکند رفتی و بوی تو مانـده در تمام خانهام یاد تو حتی "خزانم را بهاری" میکند خاطرات خوبمان یادم نرفته "فاطمه" حق بده حیدر برایت گریه زاری میکند بعد تو حال حَسن بد جور میسوزاندم گوشهای کز کرده دائم سوگواری میکند ظرف آبی میگذارم شب به بالین حسین نیمه شب پا میشود شب زنده داری میکند تاکه کمتر حس کنم من جای خالی تورا دخـترم زینب برایم خانه داری میکند
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
روز و شب در شررم دم به دم از تنهایی خسته از هجر توأم، خستهام از تنهایی بر روی گونه مداوم قـدمش میلـغـزد بیقراراست همین أشک هم از تنهایی مرهمی نیست براین زخم زبانها بیتو چه عـذابی همه جا می کـشم از تنهایی “همۀ دلخوشیام رفته زدستم چه کنم” وسط شعـله خودم سـوخـتم از تـنهایی فـاتـح خـیـبـرم و خـانه نـشـیـنم کـردند رونق تازه گـرفته است غـم از تنهایی کاش بعد از تو دگر عـمر زیادی نکنم لاأقـل جـان بدهـم دست کم از تـنهایی مثل من نیست غریب و به خدا نیست عجیب حـرف با چـاه اگـر میزنـم از تنهـایی
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
جهان آموخت از تو درس غیرت را شجـاعت را عـنایت را کـرامت را مسـلـمان میشـود در سـایه سار تو یـهـودی دارد از تو این هـدایـت را قـیـامـت میکـنـد چــادر نــمـازِ تـو نشان دادی به این عـالـم اصالت را پـیـمـبر بـا تو دلـگـرم و عـلـی آرام و دارد هر که از تو این محـبت را شـکـوفـه بـا نـسیـمـی زود میافـتـد گرفت از باغـبان این داغ طاقت را نه تـنهـا در مـیان کـوچـههـا بـلـکـه نشان دادی تو عـمری استـقامت را علی را جور دیگر امتحان کن چون نـدارد لحـظـهای او تـاب داغـت را نمیدانـم چه حالی داشت آن لحـظه کـه بـرگـردانـد مـولا آن امـانـت را اگر دنیا بهـم میریخت معـنا داشت جهان در خود ندید اینگونه غربت را دلش خون است از این شهر بیانصاف از آن دستی که گلگون کرد صورت را بماند روضهها؛ داغـیست تا محشر عـلی برسیـنه دارد این شکـایت را نـمـیمـانـد زمــان آن روز مـیآیــد قـیـامت مـیکـنـد زهـرا قـیـامت را فـقط آنروز مـادر! از تو میخـواهم شفاعت را شفـاعت را شـفـاعت را
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
باز این چه شورش است که در خانۀ علیست؟ این سوز گـریههای غـریـبانۀ عـلیست «کای مونس شکسته دلان حال ما ببین» در آتش اینکه سوخته پـروانۀ عـلیست "آن در که جبرئیل امین بود خادمش" آتش گـرفـته قـاتـل ریـحـانـۀ عـلـیست "خورشید آسمان و زمین" کنج بستر است این خـانه بعد فـاطـمه ویرانۀ عـلیست خاتون خانهای که در آن سوخت خانمش از این به بعـد، دخـتـر دردانۀ علیست حـیـدر چـرا به شانۀ دیـوار سـر نهـد؟ سرهای قـدسیان همه بر شانۀ علیست باز این چه نوحه و چه عزا و چه شیون است؟ این جان حیدر است که در حال رفتن است دیدی چگونه قامت یک پهلوان شکست؟ در را که دید فاتح خیبر، زمین نشست جان علی! تو گوشۀ بستر چه میکنی؟ پر میزنی و با دل حیدر چه میکنی؟! ای پـاســخ ســلام بــدون جــواب مـن چادر به چهـرهات نکش ای آفتاب من از کار من هـمیـشه گره بـاز کـردهای تـنها تو در به روی عـلی باز کردهای هی زُل نزن به این در و دیوار رو به رو یا گریه کن سبک بشوی یا سخن بگو باشد قـبـول همسـفـر من! بـرو ولی... از حق خود گـذشتهام اصلا، برو ولی احساسهای دخترمان پس چه میشود؟ تکـلـیف آن قـرار مقـدس چه میشود؟ زهـرا قـرار بود سپـر من شوم نه تو! مرد میان رنج و خطر من شوم نه تو! حرف از فراق بین تو و من نبود که! اصـلا قــرار زود پــریـدن نـبـود کـه! آتـش گـرفـت بـال تـو و مـن گـداخـتـم بانـو سه مـاه با غـم و اشک تو ساختم دیگـر بـخـنـد تـشـنـۀ قــدری تـبـسّـمـم تابـوت هم بخواهی اگر، چشم خـانـمم آن ذوالفقار خیبر و خندق شکسته بود بانو حلال کن که علی دست بسته بود ای چاه! بعد فاطمه با اشک من بجوش دیـوار! درعـزای جـوانـم سـیه بـپوش ای آسـمـان به نـالۀ شبـهـای من بـساز آه ای زمین تو با تن زهرای من بساز
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
دلـگـیـرم از قـرار تو و بـیـقـراریات غرق خزان شده ست هوای بهاریات خون گریه میکند دل دیوار و چشم در تا خـیره میشود به تو و بردبـاریات آتش گرفته بود و چه میشد از آسمان بـاران نـزول کرده میآمد به یاریات خورشید در عزای تو مات و سیاهپوش بایـد که مخـفـیانه شود سـوگـواریات قرآنِ ناطق است که میخواند اینچنین شد کـوثـرانه لحن غـم انگـیزِ قاریات مـولا نـشـسـتـه بــود کـنــار نـبـودنـت چشـمش به کودکانِ تو و یادگـاریات جـاریـست زنـده در دل تـاریخ تـا ابـد فـرزنـد داری و هـنـر خـانـه داریات رفـتی و عـاشـقـانه برایـش سـپر شدی جـانم فـدای سـبک ولایت مـداریات!
: امتیاز
|